گنجور

 
اسیر شهرستانی

دل آواره مستمندکسی است

دیده جولانگه سمند کسی است

سرو با اینهمه سرافرازی

سایه قامت بلند کسی است

نشکند از هجوم لشکر غم

که طلسم دلم به بند کسی است

در غم عشق کام تلخ مرا

ساغر باده زهرخند کسی است

صیدی از دام محنت آزاد است

که اسیر خم کمند کسی است