کار نفس ز جلوه رنگین گذشته است
تا دیگر از دلم به چه آیین گذشته است
رشکم برای عرض تجمل برد به باغ
چاک دلم ز دامن گلچین گذشته است
از سرگذشتگی هنر بسمل تو نیست
کاری که کرده از سر تحسین گذشته است
یا رب مباد راز دلم نقل مجلسی
در خاطر آن تبسم شیرین گذشته است
تا بیخودم شراب جنون می کشم اسیر
کارم ز عقل و هوش و دل و دین گذشته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یادآوری گذشته و تجربیات شخصی خود میپردازد. او از احساسات و دلباختگیاش میگوید و به زیباییهای گذشته و تأثیر آنها بر روح و روانش اشاره میکند. شاعر با نوعی حسرت، بیان میکند که زیبایی و جذابیتهای زندگیاش به دورانی گذشته تعلق دارد و اکنون آن احساسات و شور و شوق از بین رفتهاند. او همچنین نگران است که راز دلش با دیگران در میان گذاشته شود و امیدوار است که این راز همیشه محفوظ بماند. در نهایت، شاعر به حالت بیخودی و دور شدن از عقل و دین خود اشاره میکند که ناشی از این احساسات عمیق است.
هوش مصنوعی: پس از آنکه جلوههای زیبا و رنگین دنیا بر من تأثیر گذاشته است، حال نمیدانم دل من به چه شکل و چه حالتی تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: حسرت میخورم که چقدر زیباییهای باغ دل من، مانند گلهایی که چیدهشدهاند، از دامن زیبای زندگی گذشته است.
هوش مصنوعی: از وقایع و داستانهای هنری تو، کار چندانی نمیتوان کرد. آنچه انجام شده، تنها از سر تحسین و احترام به گذشته است.
هوش مصنوعی: ای پرورنده، مباد که راز دلم در جلسهای بازگو شود، چرا که هنوز در یادم آن لبخند شیرین گذشته باقی مانده است.
هوش مصنوعی: من به شدت تحت تاثیر شراب و جنون هستم و حالتی از بیخبری دارم. دیگر عقل، فهم، دل و دیانت بر من تسلط ندارند و کاملاً به این حال و هوا غرق شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.