گنجور

 
اسیر شهرستانی

گرد کلفت در جنون درد ایاغم گشته است

طره آشفتگی موی دماغم گشته است

شب که از یاد رخت در آتش دل بوده ام

صبح چون پروانه بر گرد چراغم گشته است

عشق جایی جز دل تنگم نمی گیرد قرار

شعله شیدا بلبل گلهای باغم گشته است

در بهار عشق آتش خاکروب گلشن است

شعله فرش سایه دیوار باغم گشته است

بسکه طی کردم ره صحرای شوق او اسیر

خضر مجنون بیابان سراغم گشته است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode