ای جان پدر به حال ما رحمی کن
زیرا بی تو تمتعی از جان نیست
بسیار فراق تو کشیدم اما
زین بیش مرا تحمل هجران نیست
ملک و ملکوت تخت سلطانی ماست
مخصوص به شهر یزد یا کرمان نیست
بگذر ز خرابهٔ جهان جان پدر
آن گیر که این جهان همه ویران نیست
برخیز و بیا که دنیی و عقبی هم
با همت دوست قیمتش چندان نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز المی چو فرقت جانان نیست
دردی بتر از واقعهٔ هجران نیست
گر ترک وداع کردهام معذورم
تو جان منی وداع جان آسان نیست
تا دین باشد به جز یکی یزدان نیست
تا ملک بود به جز یکی سلطان نیست
بر هر دو برون از آن و زین فرمان نیست
آن بی این نیست هرگز این بی آن نیست
در عشق کسی قدم نهد کش جان نیست
با جان بودن بعشق در سامان نیست
درماندۀ عشق را از آن درمان نیست
کانگشت بهرچه بر نهی عشق آن نیست
دل تنگم از آنک هر چه خواهم آن نیست
دریای دل تنگ مرا پایان نیست
بیرون شدن از تنگ دلی آسان نیست
درمانش ز صبر است و مرا درمان نیست
چون درد ترا تا به ابد درمان نیست
گر شاد شوی به قطع جز نقصان نیست
هرگز ز طرب هیچ نخیزد بنشین
در اندوهی که هرگزش پایان نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.