دیده ندیده هرگز نقش خیال غیرش
در خلوت دل ما نبود مجال غیرش
ما را چو التفاتی بر حال خود نباشد
کی التفات باشد ما را به حال غیرش
نوشیم دُرد دردش شادی روی رندان
ما را چه کار آید آب زلال غیرش
نور جمال جانان دیده به نور او دید
در چشم ما نیاید حسن جمال غیرش
در آینه نظر کن تمثال خویش بنگر
زنهار تا نگوئی آنکه مثال غیرش
نقشیست یا خیالی آن نقش ما نبینیم
در خواب اگر نماند نقش خیال غیرش
از آفتاب حسنش هر ذره ماهروئی
آخر چه نقش بندد شکل هلال غیرش
گر عمر لایزالی خواهی چو ما بیابی
از خویشتن فنا شو هم از زوال غیرش
غیرت نمی گذارد تا غیر او درآید
بی وصل او نخواهد سید وصال غیرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.