دیشب به خواب دیدم نقش خیال رویش
دیدم که می کشیدم مستانه سو به سویش
بگرفته در کنارم ترسا بچه به صد ناز
بسته میان به زنار بگشوده بود مویش
عیسی دم است یارم ، من زنده دل از آنم
با هر که دم برآرم باشم به گفت و گویش
عالم شده منور از نور طلعت او
خوشبو بود جهانی از زلف مشک بویش
گنج است عشق جانان در کنج دل دفینه
گر میل گنج داری در کنج دل بجویش
ساقی بیار جامی بر فرق ما فرو ریز
این خرقه در بر ما لطفی کن و بشویش
مانند بلبل مست بر روی گل فتادیم
از عشق نعمت الله بنهاده روبرویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در خواب دیشب، عاشقانهای را دیدم که به سوی محبوبم میرفتم. در کنارم، دختری زیبا بود که با ناز و شرم مرا در آغوش گرفته بود. در آن خواب، عشق و نور او جهان را روشن کرده بود و بوی خوش زلفش فضا را عطرآگین کرده بود. عشق به او گنجی پنهان در دل است و باید آن را جستجو کرد. از ساقی خواستم که جامی بیاورد و با شستشوی خرقهام، برکت و لطفی به من ببخشد. ما مانند بلبلان مست، عشق را در کنار گل مشاهده کردیم.
هوش مصنوعی: دیشب در خواب صورتی را دیدم که با شوق و حالتی سرمست به سمت او میرفتم و او را ترسیم میکردم.
هوش مصنوعی: در کناره من، دختری مسیحی با ناز و کرشمه نشسته بود و موهایش را با ناز و زیبایی باز کرده بود.
هوش مصنوعی: یارم همانند عیسی نفس میکشد و من به خاطر این دوستی زندهدل هستم. هرگاه که با کسی سخن میگویم، به خاطر او در گفتوگو باقی میمانم.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر زیبایی و نور چهره او روشن و پرنور شده است و عطر خوش او مانند بوی زلف سیاهش در فضا پخش شده است.
هوش مصنوعی: عشق محبوب در عمق دل مانند یک گنج پنهان است. اگر به دنبال این گنج هستی، باید در عمق دل خود جستوجو کنی.
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جام برای ما بیاور و بر سر ما بریز. این لباس پاره را از ما دور کن و لطفی کن و آن را بشوی.
هوش مصنوعی: ما مانند بلبل شاداب و سرمست بر روی گل نشستهایم، از عشق و محبت نعمت الله که در مقابل ما قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من آب خضر جویم بهر سگان کویش
او تشنه بر هلاکم تا نگذرم بسویش
تاب نظر ندارم آن به که خاک گردم
تا ذره ذره بینم در آفتاب رویش
صد آب زندگانی میرد بپای آن گل
[...]
روزی که بر لب آید جانم در آرزویش
جان را بدو سپارم، تن را بخاک کویش
چون از وصال آن گل دیدم که: نیست رنگی
آخر بصد ضرورت قانع شدم ببویش
خورشید روی او را نسبت بماه کردم
[...]
مرغ خبر برآمد از لاله زار رویش
از شاخسار مویش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.