بیا ای نور چشم ما و خوش بنشین به جای خویش
منور ساز مردم را و هم خلوتسرای خویش
به هجرت مبتلا گشتم به وصلت آرزومندم
چه باشد ار به دست آری رضای مبتلای خویش
به غیر از ساقی رندان ندارم آشنا دیگر
شدم از عقل بیگانه به عشق آشنای خویش
بیا ای مطرب عشاق و ساز بینوا بنواز
دم ما یک دمی خوش کن به آواز نوای خویش
دوای درد دل درد است اگر داری غنیمت دان
که دارد در همه عالم ازین خوشتر دوای خویش
تو سلطانی به حسن امروز و سید بندهٔ جانی
کرم فرما به لطف امروز بنواز این گدای خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با دعوت از معشوق، او را به نشستن در کنار خود و روشن کردن دلها فرا میخواند. شاعر از درد هجرت و longing خود برای وصال سخن میگوید و میگوید که جز ساقی رندان، کسی را نمیشناسد و به عشق آشنا شده است. او از مطرب میخواهد که نوا و سازش را به صدا درآورد تا لحظهای شاداب برای او بسازد. او درد دل را دارویی میداند که باید قدر آن را دانست و در نهایت، به معشوق میگوید که با لطف و کرم خود به او توجه کند.
هوش مصنوعی: بیا ای روشنی چشم ما و در مکان خود خوش بگذران. ما را روشن کن و خلوت خود را نیز سرباز کن.
هوش مصنوعی: من دچار هجرت شدهام و به وصالی که آرزو دارم امیدوارم. چه فرقی میکند اگر به دست آوردن رضایت کسی که خود نیز دچار مشکلات است، باعث شود.
هوش مصنوعی: من به جز ساقی رندان هیچ آشنای دیگری ندارم. عقل مرا از عشق خود بیگانه کرده است.
هوش مصنوعی: بیا ای نوازندهی عشق، و این ساز غمناک را به دست بگیر. یک لحظه با نوا و آواز تازهات، حال ما را خوش کن.
هوش مصنوعی: اگر دلت درد میکند و دوای آن درد را داری، قدر آن را بدان، زیرا در تمام دنیا از این بهتر، درمانی برای دل وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو امروز زیبا و باوقاری، و من بندهای هستم که نیازمند لطف و محبت توام. لطفا این گدای خود را با مهربانی نوازش کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.