گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

خوش خیالی نقش بسته آن نگار

نقش او بر پردهٔ دیده نگار

صورت و معنی به هم آمیخته

آنچه پنهان بود گشته آشکار

جام می بستان لبش را بوسه ده

یک دمی با همدمی همدم بر آر

چشم مستش می برندان می دهد

رند سرمست است و ساقی درخمار

مظهر ما ظاهر است اما یکی است

گرچه باشد مظهر او صدهزار

ذره ذره هر چه آید در نظر

آفتابی می نماید بی غبار

گرچه سید رفت از دنیا ولی

نعمت الله ماند از وی یادگار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

رأی مجلس کرد رای شهریار

پادشاه تاج بخش تاجدار

سیف دولت شاه محمود آنکه شد

مجلس او آسمان افتخار

ای خداوند خداوندان دهر

[...]

سنایی

زینهار ای یار ِگلرخ زینهار

بی‌گنه بر من مکن تیزی چو خار

لالهٔ خود رویم از فرقت مکن

حجرهٔ من ز اشک خون چون لاله‌زار

چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد

[...]

وطواط

ای ز دولت دست جاهت را سوار

هیچ میدان چون تو نادیده سوار

عدل تو بفزود زینت ملک را

زینت ساعد بیفزاید سوار

حزم تو چون خاک و عزم تو چو باد

[...]

قوامی رازی

خواجه شغل بنده را تیمار دار

تا کمر پیشت ببندم بنده وار

وقت من خوش دار و برگم ده که من

خوشترین وقتی تو را آیم به کار

تا بود نام محمد بر سرت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه