زر یکی و تنگهٔ زر بی شمار
آن یکی در هر یکی خوش می شمار
در حقیقت زر یکی صورت بسی
یک بود معنی به صورت صدهزار
تشنهٔ آب حیات ما بنوش
ساغر و می را به یکدیگر بدار
چشم عالم روشن است از نور او
خوش خیالت نقش بسته بر نگار
هر چه باشد هست با من در میان
تا میان او گرفتم در کنار
عشق می بیند یکی و عقل دو
عاشقان مستند و عاقل در خمار
نعمت الله در همه عالم یکی است
گاه پنهان است و گاهی آشکار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی وحدت و یگانگی در هستی و عشق صحبت میکند. زر (طلا) به عنوان نماد جمال و حقیقت به کار رفته که به رغم تنوع ظاهری، در اصل یکی است. شاعر میگوید که آب حیات را بنوشیم و از زیباییها لذت ببریم. عشق و عقل دو حال مختلف هستند؛ عاشقان در مستی و شیدایی به سر میبرند، در حالی که عقل ممکن است در خمار باشد. در نهایت، نعمت الهی در عالم تنها یکسان است که گاهی پنهان و گاهی آشکار میشود.
هوش مصنوعی: یک مقدار طلا (زر) با ارزش و با کیفیت است، اما تنگی از طلا که تعداد زیادی زر در آن وجود دارد، هر کدام از آنها نیز با ارزش هستند. در هر شرایطی که شمارش میشوند، خوشایند و ارزشمند محسوب میشوند.
هوش مصنوعی: در واقع، طلا تنها یک شکل دارد، اما معنای آن میتواند به اندازهی صد هزار شکل و مفهوم مختلف باشد.
هوش مصنوعی: اگر تشنهٔ زندگی واقعی هستی، آن را با نوشیدن شراب و استفاده از جام به دست بیاور.
هوش مصنوعی: چشم دنیا به نور او روشن است و خیال خوش تو بر چهره زیبا نقش بسته است.
هوش مصنوعی: هر چه که وجود دارد، در میان من و او حضور دارد، زیرا من او را در کنار خودم قرار دادهام.
هوش مصنوعی: یکی در عشق تنها به دیدن محبوب مشغول است و عقل، دو نفر را میبیند. عاشقان در حال شیدایی و مستی هستند، در حالی که عاقل در حال هوشیاری و تامل.
هوش مصنوعی: نعمتهای خداوند در سراسر جهان وجود دارد، بعضی از اوقات این نعمتها مشاهده میشوند و در زمانهایی دیگر مخفی هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار
رأی مجلس کرد رای شهریار
پادشاه تاج بخش تاجدار
سیف دولت شاه محمود آنکه شد
مجلس او آسمان افتخار
ای خداوند خداوندان دهر
[...]
زینهار ای یار ِگلرخ زینهار
بیگنه بر من مکن تیزی چو خار
لالهٔ خود رویم از فرقت مکن
حجرهٔ من ز اشک خون چون لالهزار
چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد
[...]
ای ز دولت دست جاهت را سوار
هیچ میدان چون تو نادیده سوار
عدل تو بفزود زینت ملک را
زینت ساعد بیفزاید سوار
حزم تو چون خاک و عزم تو چو باد
[...]
خواجه شغل بنده را تیمار دار
تا کمر پیشت ببندم بنده وار
وقت من خوش دار و برگم ده که من
خوشترین وقتی تو را آیم به کار
تا بود نام محمد بر سرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.