گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آمد خیال غیر چو خوابیم در نظر

بنمود کاینات سرابیم در نظر

کردند جلوه صورت و معنی به یکدیگر

چون شاهدان حور نقابیم در نظر

چون رند و لاابالی و سرمست و عاشقیم

عالم نموده جام شرابیم در نظر

چشمم به نور دیدن رویش منور است

شکرت که نیست هیچ حجابیم در نظر

هرگز نخورده ایم می دوستی غیر

گرچه مدام مست و خرابیم در نظر

آن دم که تشنه بودم و آبم نبود بود

بحر محیط قطرهٔ آبیم در نظر

بر لوح دل نوشته ام اسرار سیدم

باشد مدام همچو کتابیم در نظر