نور روی اوست ما را در نظر
آینه بردار و رویش می نگر
یک وجود و صد هزاران آینه
آن یکی در هر یکی خوش می شمر
ذوق اگر داری درین دریا نشین
تا دمی از حال ما یابی خبر
گنج اگر جوئی بجو در کنج دل
چند گردی در پی زر در به در
آینه گر صد نماید گر هزار
می نماید آفتابی در نظر
سایه بان حضرت او عالم است
نور او می بین و در عالم نگر
دم به دم ساقی گرت جامی دهد
عاشقانه نوش کن می جو دگر
در خرابات مغان در نه قدم
عمر خود در پای خم می بر بسر
عشقبازی معتبر کاری بود
کار سید خود نباشد مختصر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستان
هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر
از فراق دوستان پر هنر
آشکوخد بر زمین هموار بر
همچنان چون بر زمین دشوارتر
ای شده با عزم تو مقرون ظفر
همت تو کرده از گردون گذر
نامه و نام ترا عالی محل
رایت و رأی ترا میمون اثر
با جلال تو بود گردون زمین
[...]
سیمبر یارم شد از من سیم بر
سیم یارم نی و یارم سیمبر
عاشق سیم ار بخواند وی مرا
من ورا معشوق دانم سیم بر
زان نگار سیمبر با من نماند
[...]
بت سرو قدی و سرو سمن بر
نگار سخن گوی و ماه سخن ور
قد و عارض توست شمشاد و لاله
لب و بوسه توست یاقوت و شکر
سرین تو و عشق من هست فربه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.