گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

یک نظر در چشم سرمستی نگر

تا ببینی نور دیده در نظر

ما خراباتی و رند و عاشقیم

عاقلانه از سر ما در گذر

ایکه می پرسی ز ما و حال ما

مستم و از خود نمی دارم خبر

از کرم لطفی کن ای ساقی به ما

جام پر می آور و خالی ببر

حالت رندی و سرمستی ما

شهرتی خوش یافته در بحر و بر

در دل آن کس که حق گنجیده است

کی شود از خلق دلتنگ ای پسر

نعمت الله مست و جام می به دست

می برد در پای خم عمری به سر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

هیچ شادی نیست اندر این جهان

برتر از دیدار روی دوستان

هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر

از فراق دوستان پر هنر

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

آشکوخد بر زمین هموار بر

همچنان چون بر زمین دشوارتر

وطواط

ای شده با عزم تو مقرون ظفر

همت تو کرده از گردون گذر

نامه و نام ترا عالی محل

رایت و رأی ترا میمون اثر

با جلال تو بود گردون زمین

[...]

سوزنی سمرقندی

سیمبر یارم شد از من سیم بر

سیم یارم نی و یارم سیمبر

عاشق سیم ار بخواند وی مرا

من ورا معشوق دانم سیم بر

زان نگار سیمبر با من نماند

[...]

ادیب صابر

بت سرو قدی و سرو سمن بر

نگار سخن گوی و ماه سخن ور

قد و عارض توست شمشاد و لاله

لب و بوسه توست یاقوت و شکر

سرین تو و عشق من هست فربه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه