گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در دیدهٔ ما نور رخ یار توان دید

یاری که نظر کرد در این دیده عیان دید

خوش نقش خیالیست که بستیم به دیده

نقاش در این نقش پدید است توان دید

صاحبنظر آن است که در هر چه نظر کرد

در صورت آن شاهد معنیش توان دید

روشن بود آن دیده که در مجلس رندان

چون جام مئی یافت هم این دید و هم آن دید

هر ذره که بینی به تو خورشید نماید

نور بصر ماست هر آن دیده که آن دید

در آینه بنمود جمال و چه جمالی

چون نیک نظر کرد به خود ، خود نگران دید

از نور خدا دیدهٔ سید شده روشن

هر کس که در این دیدهٔ ما دید چنان دید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

ای کز رخ تو دیده، همه جان و جهان دید

در حیرت آنم که ترا چون بتوان دید

با قد تو بلبل سخن سرو همی گفت

آن دید گل سوری و در سرو روان دید

بیچاره دلم در شکن زلف تو خون شد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

نوریست که آن نور به آن نور توان دید

هر دیده که آن دید یقین دان که چنان دید

جام می عشق است که در دور روان است

در دور قمر هر که نظر کرد روان دید

در آینه بنمود جمال و چه جمالی

[...]

شیخ بهایی

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

صامت بروجردی

روزی که دلم جلوه خوبان جهان دید

ز آن جلوه عیان پرتو آن روی نهان دید

آن را که نظر در طلبش بود همان دید

گفتم که به شب چشمه خورشید توان دید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه