گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

جام می گر به دست ما برسد

پادشاهی به این گدا برسد

لب جام شراب اگر بوسم

خوش نوائی به بینوا برسد

دُردی درد دل اگر نوشم

درد ما را از آن دوا برسد

گر جفا و وفا رسد ما را

خوش بود هر چه از خدا برسد

هر که فانی شود از این خانه

به سراپردهٔ بقا برسد

بحر عشق است و ما در او غرقیم

هر که آید به آشنا برسد

نعمت الله را به دست آرد

هر غریبی که او به ما برسد