سالها در طلبت دیده به هر سو گردید
یافت مقصود همان لحظه که روی تو بدید
درد دل گرچه که دیدیم دوا یافتهایم
هر که رنجی نکشید او به شفائی نرسید
بی بلائی نتوان یافت چنان بالائی
گل بی خار در این باغ جهان نتوان چید
حرف عشق تو که دانست که از خود بگذشت
با خیال تو که پیوست که از خود ببرید
می خمخانه به شادی نکند نوش دگر
هر که از جام غم انجام تو یک جرعه کشید
دلم از کوی خرابات به خلوت میرفت
چشم سرمست تو را دید ز ره برگردید
بر سر چارسوی عشق تو دل سودا کرد
نعمت الله بها داده و وصل تو خرید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از سالها تحمل و انتظار برای وصال محبوب صحبت میکند و میگوید که تنها در لحظه دیدار او به مقصود رسیده است. او بر این باور است که دردها و رنجها برای رسیدن به شفا و آرامش ضروریاند و بدون رنج، نمیتوان به خوشبختی دست یافت. شاعر عشق را امری عمیق و transformative میداند که انسان را از خود عبور میدهد. همچنین او به شادابی و سر مستی ناشی از عشق اشاره میکند و میگوید که دلش به سوی خرابات میرفت ولی با دیدن محبوبش از راه خود منحرف شده است. در نهایت، او به عشق و وصال اشاره میکند که به نوعی نعمت الهی به شمار میآید.
هوش مصنوعی: سالها در جستجوی تو به هر طرف چشم دوختم، و تنها زمانی که چهرهات را دیدم، به آنچه میخواستم رسیدم.
هوش مصنوعی: مشکلات و دردهای زندگی اگرچه سخت و دشوارند، اما در نهایت باعث رشد و درمان در روح و جان انسان میشوند. به این معنا که فقط کسانی که زحمت و سختی را تجربه میکنند میتوانند به آرامش و بهبودی دست یابند.
هوش مصنوعی: بدون سختی و مشکل، نمیتوان به سطح بالایی دست یافت. مانند اینکه در این باغ جهان، نمیتوان گلی زیبا و بدون خار چید.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق تو را درک کردم، از خودم گذشتم و با خیال تو در آمیختم و از خودم جدا شدم.
هوش مصنوعی: هرکس که طعم غم را بچشد، دیگر نمیتواند از خوشیهای زندگی لذت ببرد. به این ترتیب، دیگر نمیتواند به شادی و شادابی دست یابد.
هوش مصنوعی: دل من از جادهای پر از شور و شوق به مکانی آرام و خلوت میرفت، اما ناگهان چشمی مست و پر از عشق تو را دید و برای دیدن تو از آن راه بازگشت.
هوش مصنوعی: در اطراف عشق تو، دل من به شور و شوق افتاده و نعمتالله با عشق تو به یک معامله دست زده و تو را به عنوان معشوق خود به دست آورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
[...]
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید
تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید
طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت
طرب از من برمایند و خود از من برمید
گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت
[...]
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.