گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

گهی عکس رخش جان می‌نماید

گهی زلفش پریشان می‌نماید

چو سنبل می‌کند بر گل مشوش

سواد کفرش ایمان می‌نماید

چه زخم است اینکه مرهم ساز جانست

چه درد است اینکه درمان می‌نماید

چه جام است اینکه می‌ریزد از او می

چه جان است اینکه جانان می‌نماید

دلی دارم چو آیینه ز عشقش

همه آیینه این آن می‌نماید

جمال عشق بین و حسن معنی

که چون در صورت جان می‌نماید

نظر کن چشم سید تا ببینی

که پیدا سر پنهان می‌نماید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سید حسن غزنوی

رخش طرز گلستان می‌نماید

ز آتش آب حیوان می‌نماید

چو گردون دل بسی دارد ولیکن

چو گردون جمله گردان می‌نماید

ز پسته گر نمکدان ساخت نشکفت

[...]

عطار

ترا این عشق آسان می‌نماید

که بر قدر تو چندان می‌نماید

عراقی

گهی درد تو درمان می‌نماید

گهی وصل تو هجران می‌نماید

دلی کو یافت از وصل تو درمان

همه دشوارش آسان می‌نماید

مرا گه گه به دردی یاد می‌کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
ناصر بخارایی

دهان غنچه خندان می‌نماید

رخش در پرده پنهان می‌نماید

سپر بر آب نیلوفر بینداخت

که باغ از غنچه پیکان می‌نماید

همه از گریهٔ ابر بهاری‌ست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه