گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در دلم غیر او نمی‌گنجد

بد چه شد نکو نمی‌ گنجد

در مقامی که آن یگانهٔ ماست

دو چه گوئی که دو نمی‌ گنجد

خم بیاور ز ما دمی می‌ بر

می ما در سبو نمی‌ گنجد

نقل را مان و عقل را بگذار

زانکه این گفت و گو نمی‌ گنجد

در دو عالم به جز یکی نبود

رشته یک تو دو تو نمی ‌گنجد

چون به غیر از یکی نمی ‌یابم

در دلم جست‌و‌جو نمی ‌گنجد

دردمندیم و درد می‌ نوشیم

خم چه شد با شد سبو نمی‌ گنجد‌