ما را وجود نیست و گر هست وجود اوست
بود وجود ما به حقیقت وجود اوست
بی نور بود ِ او نبُود بود هیچ بود
بودی که هست پرتوی از نور بود اوست
بشنو به ذوق گفتهٔ عشاق بزم عشق
کین قول عاشقانه ز گفت و شنود اوست
عود دلم به آتش عشقش روان بسوخت
بوی خوشی که می شنوی بوی عود اوست
گر رند دردمند خورد درد گو منال
کاین شربتی نکوست زیان نیست سود اوست
مستیم و لاابالی و بر دست جام می
در بزم هر چه هست ز انعام جود اوست
این قول سید است که نامش چو بشنوی
واجب شود به تو سخنی کان درود اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عالم چو نقش موج ببحر وجود اوست
بود همه جهان بحقیقت نمود اوست
مقصود آفرینش عالم جز او نبود
هستی هر دو کون طفیل وجود اوست
وصف جمال ماه رخان در قرون و دهر
[...]
عالم چو نقش موج به بحر وجود اوست
بود همه جهان به حقیقت نمود اوست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.