هرچه خواهد می کند سلطان ما
دل برد جان بخشد آن جانان ما
دنیی و عقبی از آن و این و آن
ما از آن او و او هم ز آن ما
دردمندانیم و دردی می خوریم
دُرد درد دل بود درمان ما
عقل کل حیران شده در عشق او
خود چه شد این عقل سرگردان ما
هر که آمد سوی ما با ما نشست
غرقه شد در بحر بی پایان ما
رند سر مستی طلب از وی بجوی
لذت رندی سر مستان ما
بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم
سید ما می برد فرمان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و اقتدار سلطانی اشاره میکند که هر کاری بخواهد انجام میدهد و دلها را به دست میآورد. او بیان میکند که دنیا و آخرت در اختیار آن محبوب است و ما نیز به نوعی در ملک او هستیم. شاعرانگی در بیان درد و رنج به عشق مرتبط است و عقل در برابر عشق او گیج و حیران است. هر کس به او نزدیک شود، غرق در محبت و خوشحالی میشود. در نهایت، شاعر به رابطه بین بندگی و رهبری اشاره میکند، که در آن، عشق و اراده محبوب، هدایت کننده است.
هوش مصنوعی: سلطان ما هر چه بخواهد، انجام میدهد و آن محبوب دل ما را به زندگی دوباره میآورد.
هوش مصنوعی: دنیا و آخرت متعلق به ما و دیگران است، اما ما از آن خداوند هستیم و خداوند نیز از آن ماست.
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که درد و رنج داریم و با این دردها زندگی میکنیم. درد دل ما به نوعی درمانگر و تسکیندهندهٔ ماست.
هوش مصنوعی: عقل جامع و کامل هم در عشق او گیج شده؛ حالا عقل بیگفت و گو و درمانده ما چه حالتی پیدا کرده است!
هوش مصنوعی: هر کسی که به سمت ما بیاید و با ما بماند، در دریای بیپایان محبت و معرفت ما غرق خواهد شد.
هوش مصنوعی: جوانی که در جستجوی لذت و خوشی است، باید از کسی که در حال مستی و شادی است، الهام بگیرد و لذت زندگی را از او بیاموزد.
هوش مصنوعی: منِ بندۀ او هستم و او به ما فرمان میدهد، در حالی که سید ما، خود، فرمانبر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چه گنه آمد ز جسم و جان ما
قسم تو صافی و دردی آن ما
چون بحق بیدار نبود جان ما
هست بیداری چو در بندان ما
تا تو از لب کرده ای درمان ما
آتشی افکنده ای در جان ما
نور چشم ما تو مردم زاده ای
یک شبی از لطف شو مهمان ما
در نیاید چشم بیدارش به خواب
[...]
شاه خودرائی است این سلطان ما
جان فدای او و او جانان ما
با دلیل عقل عاشق را چه کار
حال ذوق ما بُود برهان ما
بحر ما را انتهائی هست نیست
[...]
کرده است از لطف خود یزدان ما
هر صفت چون گوی در چوگان ما
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.