گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دردمندیم و دوا درد دل است

درد دل درمان دوای مشکل است

خانهٔ دل خلوت خالی اوست

خوش دلارامی که ما را در دلست

عاقل ار پندی به عاشق می دهد

وعظ او نزدیک ما بی حاصل است

حق پرست و ترک باطل را بگو

هرچه غیر حق بود او باطل است

حال ما از زاهد رعنا مپرس

زآنکه او از بحر ما در ساحل است

آفتابی می نماید مه به ما

گرچه در ظاهر حجابی حایل است

نعمت الله از منازل درگذشت

هشت منزل نزد او یک منزل است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode