دردمندیم و دوا درد دل است
درد دل درمان دوای مشکل است
خانهٔ دل خلوت خالی اوست
خوش دلارامی که ما را در دلست
عاقل ار پندی به عاشق می دهد
وعظ او نزدیک ما بی حاصل است
حق پرست و ترک باطل را بگو
هرچه غیر حق بود او باطل است
حال ما از زاهد رعنا مپرس
زآنکه او از بحر ما در ساحل است
آفتابی می نماید مه به ما
گرچه در ظاهر حجابی حایل است
نعمت الله از منازل درگذشت
هشت منزل نزد او یک منزل است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و دل انسانها و نیاز به درمان روحی صحبت میکند. شاعر نشان میدهد که درد دل به درمان و همدلی نیاز دارد و خانه دل انسانها معمولاً خالی و غمگین است. او میگوید که نصیحت عاقلانه به عاشق بیفایده است و هر چیزی که غیر از حق باشد، باطل است. همچنین، حالت زاهد را نمیتوان به درستی از ما فهمید زیرا او در ساحل دریا قرار دارد و از عمق دلدادگی دور است. در نهایت، شاعر به مفهوم واقعی بودن و همبستگی عمیق در شناخت حق اشاره میکند و میگوید که در حقیقت تمامی مراحل زندگی یکسانند و در اکتشاف معانی عمیقتر آن باید تلاش کنیم.
هوش مصنوعی: ما دلمان پر از درد است و درمان این درد، بیان کردن آن است. درد دل به نوعی درمان مشکلهای ما میشود.
هوش مصنوعی: دل انسان مانند خانهای خالی و آرام است که در آن تنها عشق و محبت جای دارد.
هوش مصنوعی: اگر فردی فهمیده و عاقل به عاشق نصیحتی کند، این نصیحت برای ما بیفایده و بینتیجه است.
هوش مصنوعی: حق را بپرست و از باطل دوری کن. هر چیزی که غیر از حق باشد، باطل به حساب میآید.
هوش مصنوعی: وضعیت و حال ما را از زاهد زیبا نپرس؛ زیرا او در کنار دریا، از عمق آب ما خبر ندارد.
هوش مصنوعی: خورشید درخشان است، اما ماه هم به ما نشان میدهد، هرچند که ظاهراً پردهای میان ماست.
هوش مصنوعی: نعمت اله از مراحل مختلف زندگی عبور کرد و هشت مرحله برای او به چشم میخورد، ولی در واقع همه این مراحل برای او به یک مرحله واحد تبدیل شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست
هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است
گرچه مردمصورت است آن هم خر است
ای شکم پر نعمت و جانت تهی
چون کنی بیداد؟ کایزد داور است
گر تو را جز بتپرستی کار نیست
[...]
بنده گر خوبست گر زشت آن تست
عاشق ار دانا و گر نادان تراست
ساقیا در جام من ریز آب رز
زان بضاعت ده که عشرت سود اوست
در جهان چون آب رز معلوم نیست
آتشی کز زلف ساقی دود است
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.