گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دل سرمست ما ز جان بگذشت

آن معانی ازین بیان بگذشت

در خرابات عشق می گردید

لامکان یافت از مکان بگذشت

دنیی و آخرت به هم بر زد

جان چه باشد که از جهان بگذشت

از وجود و عدم سخن نکند

هرکه از نام و از نشان بگذشت

میل جنت دگر نخواهد کرد

دل که بر کوی عاشقان بگذشت

نور رویش به چشم ما بنمود

دیده از بحر بیکران بگذشت

سید ما گذشت از عالم

بنده با حضرتش روان بگذشت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۶۲ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم