گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

هر که آمد سوی ما با ما نشست

خوش خوشی با ما درین دریا نشست

از سر هر دو جهان برخاست خوش

بر در یکتای بی همتا نشست

عقل مسکین زیر دست عشق شد

عشق مستولی است بر بالا نشست

هر که چون ما همنشینی را نیافت

کی تواند همچو ما تنها نشست

هر که سر در پای خم می نهاد

جاودان افتاد و شد از پا نشست

گردکی گردد به گرد دامنش

رند دریا دل که او با ما نشست

نعمت الله مجلسی آراسته

در خرابات مغان آنجا نشست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شاه نعمت‌الله ولی

جان ما با ما در این دریا نشست

یار دریا دل خوشی با ما نشست

از سر هر دو جهان برخاست دل

بر در یکتای بی‌ همتا نشست

در خرابات مغان ما را چو یافت

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه