از خرابات می رسم سرمست
فارغ از نیست ایمنم از هست
عین ما را به عین ما بیند
هرکه در بحر ما به ما پیوست
ننگ و نام نکو به دست آورد
آنکه از ننگ و نام خود وارست
دست من تا گرفت دست نگار
وه چه دستان که می کند زان دست
مرغ جانم برای دانهٔ خال
شده در دام زلف او پابست
عهد بستیم با سر زلفش
ما بر آنیم گرچه او بشکست
از سر کاینات برخیزد
هر که با سیدم دمی بنشست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ خوشیها و لذات زندگی و عشق است. شاعر از حال خوشی که از دنیای مادی و ناپایداریها بهدست آورده میگوید و به ارتباط عاشقانهاش اشاره میکند. او به خوشی و آرامش ناشی از این عشق پیبرده و با وجود مشکلات و ننگها، بر دوستی و عهد خود پافشاری میکند. در نهایت، او بر این باور است که هر کسی که با محبوبش ارتباط برقرار کند، از دنیای مادی رها شده و به معنای واقعی زندگی دست مییابد.
هوش مصنوعی: از محلی که به دور از خشکیها و سختیهای زندگی میگذرد، با حال خوب و شاداب به اینجا میآیم، و از مشکلات و دغدغههای وجودی بیخبر و ایمن هستم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به ما بپیوندد و در عمق وجود ما غوطهور شود، میتواند ما را با تمام وجود و واقعیتمان ببیند.
هوش مصنوعی: کسی که از عیبها و نامهای ناپسند خود دوری کند، به خوبیها و شهرت خوب دست مییابد.
هوش مصنوعی: وقتی که دست من به دست آن کسی که دوستش دارم رسید، احساس کردم که چه دستانی میتواند از آن دست، محبوبتر باشد.
هوش مصنوعی: پرندهٔ وجود من به خاطر دانهای که در دام موهای او گیر کرده، گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: ما با سر زلف او عهدی بستهایم و هرچند که او آن عهد را شکسته باشد، هنوز بر پایبندی خود ایستادهایم.
هوش مصنوعی: هر کسی که لحظهای با سرور من نشیند و از سرچشمه هستی برخیزد، به فضیلتهای او پی میبرد و از نور وجودش بهرهمند میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.