گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

جان و جانان توئی چه پنداری

باش یکتا دوئی چه پنداری

از حدوث قدم چه می گوئی

کهنه و نو ، نوی چه پنداری

گفتمت عاشقانه می ، می نوش

قول ما نشنوی چه پنداری

راه میخانه را غلط کردی

به خطا می روی چه پنداری

ما چنین مست و تو چنان مخمور

تو چو ما کی شوی چه پنداری

یار در خانه و تو سرگشته

در به در می روی چه پنداری

می و جامی و سید و بنده

نعمت الله توئی چه پنداری