گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری

چشم دارم که ز الطاف تو یابم نظری

تا که زُنار سر زلف تو بستم به میان

بسته ام از سر اخلاص به خدمت کمری

حلقه ای بر در میخانه زدم بگشودند

به ازین هیچ کسی را نگشودند دری

غیر در خلوت من راه ندارد والله

ساکنم در حرم کعبه نیم رهگذری

به خرابات تو را راه برم گر آئی

این چنین ره ننماید به جهان راهبری

گنج شاهیست در این گوشهٔ ویرانهٔ دل

طلبش کن که توان یافت به هر سو گهری

نعمت الله به دست آور و می جو خبرم

که ز ذوق من سرمست بیابی خبری

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
فرخی سیستانی

دل من خواهی و اندوه دل من نبری

اینْت بی‌رحمی و بی‌مهری و بیدادگری

تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی

من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری

غم تو چند خورم و انده تو چند برم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری

باز برگرد به بستان در چون کبک دری

تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری

که به چشم تو چنان آید، چون درنگری

مسعود سعد سلمان

آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد

زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری

تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری

زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری

می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک

[...]

امیر معزی

گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری

گشت تابنده ز دریای معانی گهری

سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک

ملک‌العرش عطا داد ملک را پسری

ملک باغ‌ است و در آن باغ‌ ملک سنجر هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

برهٔ بریان هر جا که بود چاکر تست

طبق حلوا داماد و تو او را خسری

خوردنیهای جهان گر به شکم جمع شدند

همه گفتند که ای خواجه تو ما را پدری

ای همه نزهت و شادی و همه راحت و روح

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه