هنر از بی هنر چه می پرسی
ذوق عیسی ز خر چه می پرسی
نور خورشید را به او می بین
آفتاب از قمر چه می پرسی
لیس فی الدار غیره دیار
غیر او ای پسر چه می پرسی
لب او بوسه ده شکر آن است
با لبش از شکر چه می پرسی
عشق مست است و عقل مخمور است
خبر از بی خبر چه می پرسی
خیر وشر را به این و آن بگذار
قصهٔ خیر و شر چه می پرسی
نعمت الله بگو چه می گوئی
هست حال این دگر چه می پرسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به بیمعنایی پرسش از اشیاء و مفاهیم عمیق میپردازد. شاعر با کنایه به هنر و زیباییها، میگوید که از کسی که هنر ندارد نپرسید، زیرا او درک درستی از زیبایی نخواهد داشت. همچنین، او به نور خورشید و درک آن اشاره میکند و میگوید که بهتر است به منبع نور توجه کرد، نه به چیزهای بیاهمیت. در ادامه، درباره عشق و عقل صحبت میکند و بیان میکند که عشق حالتی مست و بدون کنترل دارد و عقل از آن بیخبر است. در نهایت، شاعر به بیفایده بودن پرسش درباره خیر و شر و وضعیت دیگران اشاره میکند و از ما میخواهد که به اصل و ریشهها بپردازیم.
هوش مصنوعی: از کسی که هنر ندارد نمیتوان انتظار هنر داشت، همانطور که از یک الاغ نمیتوان توقع ذوق و احساس داشت.
هوش مصنوعی: به او نور خورشید را نشان بده، چرا از ماه میپرسی؟
هوش مصنوعی: در این دنیا جز او کسی نیست، ای پسر، پس چرا سوال میکنی؟
هوش مصنوعی: لب او که بوسهای شیرین دارد، در واقع خود شکر است. پس از او و شکر چه چیزی میخواهی بپرسی؟
هوش مصنوعی: عشق حالتی شگفتانگیز و بینظیر دارد و عقل در این حالت نمیتواند به درستی درک کند. پس از کسی که از این حالت بیخبر است، چه انتظاری داری؟
هوش مصنوعی: نیکی و بدی را به دیگران واگذار کن، چرا که داستان نیکی و بدی چه اهمیتی دارد که سوال بپرسی؟
هوش مصنوعی: ای نعمتی از سوی خدا، بگو چه میگویی؟ حال این دیگر را چرا میپرسی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.