ای که می گوئی که هستم از منی
از منی بگذر که این دم با منی
پیش کاید آدمی اندر وجود
معنیش جان بود و در صورت منی
از منی بگذر چو مردان خدا
کز منی پیدا شود مرد و زنی
سروری یابی چو سرداران عشق
گر به پای عاشقان سرافکنی
جان تو چون یوسف و تن پیرهن
یوسف مصری نه این پیراهنی
چون ز هر دل روزنی با حق بود
خاطر موری سزد گر نشکنی
نعمت الله جو که تا یابی مراد
بگذر از دنیا که دونست و دنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بحث درباره خود و تعلقات دنیایی میپردازد. شاعر به مخاطب میگوید که اگر بر روی «من» خود تمرکز کنی، قادر به درک بهترینها نخواهی بود. او دعوت میکند که از خودگذشتگی کنی و اجازه دهی که حقیقت (یا جان) در وجود تو نمایان شود. با این کار، میتوانی به مرتبهای بالاتر، همچون مردان خدا، دست یابی. همچنین، شاعر تأکید میکند که اگر بخواهی به عشق و اوج روحانی برسید، باید از تعلقات دنیا بگذری. در نهایت، او بر اهمیت دستیابی به هدفهای حقیقی و دوری از دنیاگرایی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که میگویی من وجود دارم، از من بگذر، زیرا این لحظه تو با من هستی.
هوش مصنوعی: انسان در وجود خود، ماهیت واقعیاش زندگی و جان است و نه تنها ظاهر و شکل ظاهریاش.
هوش مصنوعی: از خودت عبور کن مانند مردان خدا، تا از این عبور، مردان و زنان واقعی ظهور کنند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند سرداران عشق به اوج و مقام برسی، باید خود را در برابر عاشقان سر فرود آوری و تواضع کنی.
هوش مصنوعی: جان تو همچون یوسف است و بدن تو، چون پیراهن او، که از مصر آمده است. اما این پیراهن فقط یک پوشش عادی نیست.
هوش مصنوعی: اگر در دل هر کسی ارتباطی با حقیقت وجود داشته باشد، برای موری که کوچک است، جایز است که همراهی و همدلی با آن حقیقت را نشان دهد.
هوش مصنوعی: نعمت اله جو میگوید که برای رسیدن به خواستههایت، از دنیا و مادیات فانی بگذر و به چیزهایی اهمیت بده که ارزشمندتر هستند. دنیا در واقع چیز درستی نیست و گذراست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من سخن گویم، تو کانایی کنی
هر زمانی دست بر دستی زنی
دوستا گر دوستی گر دشمنی
جان شیرین و جهان روشنی
در سر کار تو کردم دین و دل
انده جانست وان در میزنی
برنیارم سر گرم در سرزنش
[...]
گفت این قومند چون تردامنی
در ره دنیا نه مرد و نه زنی
بر سر ما آمد ابر بهمنی
همچو سلطان بر سپاه ارمنی
شد به چشم من سیه گیتی ز برف
گرچه زاید از سپیدی روشنی
گر سپید آمد سیه کاری برف
[...]
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نه تو زاری میکنی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.