گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دل ما گشته است دلبر ما

گل ما بی حد است و شکّر ما

ما همیشه میان گل شکریم

زان دل ما قوی است در بر ما

زهره باشد حوادث فلکی

گر بگردد به گرد لشکر ما

ما به پری پریم سوی فلک

زانکه اصلی است اصل گوهر ما

نعمت الله نور دیدهٔ ما است

سایه اش کم مباد از سر ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۴ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مسعود سعد سلمان

تیر بگذشت ناگهان بر ما

منهزم گشت لشکر گرما

حمیدالدین بلخی

مهر تو در نیاید از درِ ما

بارگیرِ تو کی شود خر ما

مولانا

دل بر ما شده‌ست دلبر ما

گل ما بی‌حدست و شکر ما

ما همیشه میان گلشکر‌یم

زان دل ما قوی‌ست در بر ما

زَهره دارد حوادث‌طبعی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه