گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

شد روان آب حیات ما به جو

عین ما می جو از این دریا و جو

آب را می نوش از جام حباب

تشنهٔ آب خوشی از ما بجو

عشق سرمستست در کوی مغان

می رود دل در پی او کو به کو

بشنو و از خود سخن دیگر مگو

هرچه گوید او بگو آنرا بگو

چشم ما روشن به نور روی اوست

لاجرم بینیم ما او را به او

موج دریائیم و دریا عین ما

خوش همی گردیم دائم سو به سو

در چنین آئینهٔ گیتی نما

سید و بنده نشسته روبرو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

چون فروماندی ز بد کردار خویش

پارسا گشتی کنون و نیک خو

آن مثل کز پیش گفتند، ای پسر،

من به شعر آرم کنون از بهر تو

گند پیری گفت که‌ش خردی بریخت

[...]

میبدی

هموم رجال فی امور کثیرة

و همّی من الدنیا صدیق مساعد

هر کسی محراب دارد هر سویی

باز محراب سنایی کوی او

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
مولانا

ای بکرده رخت عشاقان گرو

خون مریز این عاشقان را و مرو

بر سر ره تو ز خون آثار بین

هر طرف تو نعره خونین شنو

گفتم این دل را که چوگانش ببین

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۳۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

خویشتن مشغول گردانم بدو

ور سنان انصاف بستانم از و

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه