تا نفرماید بگو بشنو ز من آن را مگو
جان به جانان ده ولیکن سر جانان را مگو
گر به کفر زلف او ایمان نداری همچو ما
دم مزن گر مؤمنی ای یار من آن را مگو
آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود
خوش درین دریا نشین و وصف یاران را مگو
ذوق ما داری بیا با جام می یک دم برآر
پیش می خواران مرو اسرار مستان را مگو
نعمت الله را بجو و حال خود با او بگو
هرچه فرماید بدان و راز سلطان را مگو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و رازهای آن اشاره دارد. شاعر به مخاطب میگوید که برخی چیزها را نباید گفت و در عوض باید به دل و جان سپرد. او میگوید که اگر کسی به زیبایی و جذابیت معشوق ایمان ندارد، بهتر است سخنی نگوید. شاعر همچنین به درد و غم عاشقانهاش اشاره میکند و از دیگران میخواهد که از رازها و احساسات خود با دیگران صحبت نکنند. او از تجربه نوشیدن میگوید و یادآور میشود که با وجود لذتهای زندگی، باید به جستجوی حقیقت و ارتباط با خداوند پرداخت، و همچنان بر رازهای دل خود پافشاری کند.
هوش مصنوعی: هرگز نگو که به محبوب جان خواهی داد، بلکه فقط به او گوش کن و بپذیر. اما نام محبوب را به زبان نیاور.
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و فریبندگی زلف او اعتقاد نداری، مانند ما دربارهاش صحبت نکن. اگر هم مؤمنی، این موضوع را بیان نکن.
هوش مصنوعی: اشکهای ما به هر سمت سرازیر میشود و به آرامی در این دریا جاری هستند. نشستهام و از وصف یاران چیزی نمیگویم.
هوش مصنوعی: اگر ذوق و شوقی داری، بیا و با یک جام شراب مدتی را بگذران. اما در جمع نوشندگان، از رازهای مستان سخن نگو و آنها را فاش نکن.
هوش مصنوعی: خودت را به جستجوی نعمتهای خدا مشغول کن و در مورد حال و احوال خود با او سخن بگو. هرچه او به تو بگوید، عمل کن و رازی که مربوط به اوست را فاش نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.