غیر ما در بحر ما از ما مجو
عین ما می جو تو از دریا و جو
در دو عالم آن یکی را می نگر
سر آن یک پیش هر یک را مگو
آینه بردار تا بینی عیان
یار تو با تو نشسته روبرو
دست بگشا دامن خود را بگیر
هر چه می خواهی ز خود آن را بجو
موج دریائیم در بحر محیط
آبروی ما روان شد سو به سو
جام می در دور می گردد مدام
گه صراحی می نماید گه سبو
بنده و سید دو نام و یک وجود
یک حقیقت در عبارت ما و تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی پرداخته و به ارتباط انسان با خدا و وجود میپردازد. شاعر میگوید که نباید به دنبال چیزهایی خارج از خود بگردیم، زیرا آنچه میجوییم در درون خود ماست. او اشاره میکند که باید به درون خود نگاهی بیفکنیم و ارتباط با حقیقت را از طریق شناخت خود آغاز کنیم. همچنین، در این شعر بر یکسانی و اتحاد وجود بنده و سید تأکید شده و بیان میشود که در حقیقت و ذات، همه یکی هستیم. در نهایت، تصویر دریا و موج به نمادهایی از زندگی و تحولات آن تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: غیر از ما در دریا هیچ چیز را جستوجو نکن. اگر به دنبال حقیقت هستی، آن را از دریا بخواه و در جستوجوی خود به ما توجه کن.
هوش مصنوعی: در این دنیا و دنیای دیگر، فقط به یک هدف و حقیقت توجه داشته باش و درباره آن حقیقت، با هیچ کس سخن نگو.
هوش مصنوعی: آینه را بردار تا ببینی که دوست تو به وضوح در مقابلت نشسته است.
هوش مصنوعی: دستت را باز کن و دامن خود را بگیر، هر آنچه که میخواهی از وجود خودت به دست بیاور.
هوش مصنوعی: ما مانند موجهایی هستیم که در دریا در حال حرکتاند و زیبایی و جذابیت ما در آبهای وسیع و بیپایان در حال جریان است.
هوش مصنوعی: جام شراب دائماً در حال چرخش است، گاهی به شکل صراحی و گاهی به شکل سبو نمایان میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و وابستگی میان بنده و سید اشاره دارد و بیان میکند که هر دو از یک حقیقت مشترک برخوردارند. به عبارت دیگر، هر دو در اصل وجودی خود یکی هستند و تفاوتهای ظاهری یا نامها تنها تا حدی است که به آنها لقب میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون فروماندی ز بد کردار خویش
پارسا گشتی کنون و نیک خو
آن مثل کز پیش گفتند، ای پسر،
من به شعر آرم کنون از بهر تو
گند پیری گفت کهش خردی بریخت
[...]
هموم رجال فی امور کثیرة
و همّی من الدنیا صدیق مساعد
هر کسی محراب دارد هر سویی
باز محراب سنایی کوی او
جزو گردد، کل شود، نه کل، نه جزو
صورتی باشد صفت نه جان، نه عضو
ای بکرده رخت عشاقان گرو
خون مریز این عاشقان را و مرو
بر سر ره تو ز خون آثار بین
هر طرف تو نعره خونین شنو
گفتم این دل را که چوگانش ببین
[...]
خویشتن مشغول گردانم بدو
ور سنان انصاف بستانم از و
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.