گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

گر ذوق طلب کنی ز ما جو

بگذر ز خود و برو خدا جو

در بحر به عین ما نظر کن

آنگاه در آ و ما به ما جو

ما دُردی درد نوش کردیم

با درد در آ ز ما دوا جو

از ما بشنو نصیحتی خوش

نیکی کن و نیکیش جزا جو

دهقانی کن مکن گدائی

از کسب حلال خود نوا جو

گر طالب علم کیمیائی

در خاک سیاه کیمیا جو

رو روح بگیر و جسم بگذار

بگذار کدورت و صفا جو

با شمس و قمر ندیم می باش

از هر دو مراد دو سرا جو

مستیم و حریف نعمت الله

در مجلس او درآ مرا جو