گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

بیا ای راحت جانم که جان من فدای تو

سر سودائی عاشق فدای خاک پای تو

دلم خلوتسرای تست غیری در نمی گنجد

به جان تو که جان من ندارد کس به جای تو

ز خورشید جمال تو جهانی نور می یابد

تو سلطانی به حسن امروز و مه رویان گدای تو

ندارم دستت از دامن اگر سر می رود در سر

کشم بار همه عالم برای که برای تو

به عشقت گر شوم کشته حیات جاودان دارم

چه خوش باشد فنای من اگر یابم بقای تو

خیالت نقش می بندم به هر صورت که بنماید

توئی نور دو چشم من که می بینم لقای تو

محب نعمةاللهم کزو بوی تو می آید

ازآن دارم هوای او که او دارد هوای تو

 
 
 
مولانا

چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو

بهشتم جان شیرین را که می‌سوزد برای تو

روان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشد

مرا چه جای دل باشد چو دل گشته‌ست جای تو

تو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه به دل گه گه

[...]

امیرخسرو دهلوی

دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلای تو

بکن رحمی به جان من که گشتم مبتلای تو

اگر رای تو این باشد که من دانم جفا بینم

جفای جمله عالم را کشم، جانا، برای تو

میان بگشای، ورنه پیرهن صد چاک خواهم زد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

زهی چشمی که می بینیم دایم این لقای تو

منور کرد چشم ما همیشه آن ضیای تو

بیا ای جان و خوشدل باش اگر کشته شوی در عشق

که صد جانت دهد جانان ز بهر خونبهای تو

هوای تست در جانم که می دارد مرا زنده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
بابافغانی

دمی کز تن جدا سازد سرم تیغ جفای تو

تن زارم روان در سجده افتد پیش پای تو

هلالی جغتایی

بیا، تا نقد جان را برفشانم در هوای تو

بنه پا بر سرم، تا سر نهم بر خاک پای تو

معاذالله! مرا در دادن جان نیست تقصیری

نه یک جان بلکه گر صد جان بود، سازم فدای تو

مرا تا مبتلا کردی، اسیر صد بلا کردی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه