گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نور او در چشم بینا دیده ایم

در همه آئینه او را دیده ایم

آب چشم ما به هر سو رو نهاد

چشمه ای را عین دریا دیده ایم

دیده ایم آئینهٔ گیتی نما

نور او در جمله اشیا دیده ایم

عشق را جائی معین هست نیست

جای آن بی جا به هر جا دیده ایم

بر در میخانه مست افتاده ایم

جنت الماوای خود را دیده ایم

نور رویش روشنی چشم ماست

روشنست این چشم ما ، ما دیده ایم

نعمت الله را به ما سید نمود

این نظر از حق تعالی دیده ایم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اسیری لاهیجی

ما دو عالم را همه لا دیده ایم

لا چه باشد جمله الا دیده ایم

در لباس جمله ذرات جهان

مهر روی او هویدا دیده ایم

نور خورشید جمال او عیان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه