منم که عاشق دیدار یار خود باشم
منم که والهٔ زلف نگار خود باشم
منم که سیدم و بندهٔ خداوندم
منم که دانه و دام شکار خود باشم
منم چو پرده و جانم امیر پرده نشین
منم که میر خود و پرده دار خود باشم
به هر کنار که باشم از این میان به یقین
چو نیک بنگرم اندر کنار خود باشم
به گرد کوه و بیابان دگر نخواهم گشت
به کنج دل روم و یار غار خود باشم
چرا جفا کشم از هر کسی درین غربت
به شهر خود روم و شهریار خود باشم
به غیر عشق مرا نیست کاری و باری
از آن مدام پی کار و بار خود باشم
از آنکه عاشق و معشوق نعمةاللهم
به گرد کار خود و کردگار خود باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از عشق و وابستگی خود به معشوق صحبت میکند. او خود را عاشق یار و بنده خداوند میداند و احساس میکند که در همه حال به معشوق وابسته است. شاعر به تصویر پرده و پردهنشین اشاره میکند و نشان میدهد که در هر کجا که باشد، در دل خود به یارِ خود فکر میکند. او از گشت و گذار در دنیا پرهیز میکند و ترجیح میدهد که در کنار معشوق بماند. در نهایت، شاعر بیان میکند که عشق برای او مهمترین چیز است و تنها به عشق و کار خود توجه دارد.
هوش مصنوعی: من عاشق دیدن محبوب خود هستم و به زیباییهای او بسیار دل بستهام.
هوش مصنوعی: من منم که مقام ویژهای دارم و در خدمت پروردگارم. من همان کسی هستم که میتوانم هم در نقش شکارچی و هم در نقش شکار، به نوعی در زندگی بازی کنم.
هوش مصنوعی: من مانند پردهای هستم و جانم مانند امیری است که در پشت پرده نشسته است. من هم خودم را مانند رئیس و نگهدار این پرده میدانم.
هوش مصنوعی: هر جا که باشم، اگر با دقت نگاه کنم، میبینم که در حقیقت در کنار خودم هستم.
هوش مصنوعی: دیگر حاضر نیستم که در کوه ها و بیابان ها بگردم، بلکه به جای آن در دل خود میروم و با یار همیشگیام خواهم بود.
هوش مصنوعی: چرا باید در این تنهایی و دوری از وطن، از دیگران سختی بکشیم؟ بهتر است به شهر خود برگردم و فرمانروای خودم باشم.
هوش مصنوعی: به جز عشق، کار و مشغلهای برای من وجود ندارد و همیشه در تلاش برای تأمین نیازهای خود هستم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه من عاشق و معشوق هستم، میخواهم در اطراف کار خود و خالق خودم بگردم و از نعمتهای خدا بهرهمند شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرا نه در پِیِ عزمِ دیارِ خود باشم
چرا نه خاکِ سرِ کویِ یارِ خود باشم
غمِ غریبی و غربت چو بر نمیتابم
به شهرِ خود رَوَم و شهریارِ خود باشم
ز مَحرمان سراپردهٔ وصال شَوَم
[...]
کجاست برق حجابی که از تجلی آن
ستاره سوخته روزگار خود باشم
کجاست طبع سلیمی و حسن لعل لبی
که در معامله آموزگار خود باشم
خوش آن کشش که مرا آنچنان زخود نبرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.