بر گلت از عرق گلاب افتاد
چون خیال قدت در آب افتاد
شد پریشان چو زلف مشکینت
ابر بر روی آفتاب افتاد
بر خیالت چو خیمه زد دل من
رشته جان بر او طناب افتاد
سرو شد سرنگون به پابوست
چون خیال قدت در آب افتاد
دل به جوش آمد از حرارت می
رفت و در خیمه حباب افتاد
اشک گلگون من ز گرم روی
به سر از غایت شتاب افتاد
شاهدی را مدام در تو بود
چون لبت دید در شراب افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرغ خانه که اندر آب افتاد
دان که در ورطهٔ عذاب افتاد
ز آب خوردن تنش به تاب افتاد
عاقبت غرقه شد در آب افتاد
شعله عزم او شهاب افتاد
قطره جود او سحاب افتاد
ذات صاحب چو بحر پاک آمد
گوهرش رشک در ناب افتاد
او چو پیش پدر شد از خجلی
[...]
تا ز شب بر مهت نقاب افتاد
سایه بالای آفتاب افتاد
در رخم تا بناز خنده زدی
نمکی بر دل کباب افتاد
مردم دیده را ز مژگانت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.