ترسم آن سرور خوبان ستمش یاد آید
تاج بر سر نهد و بر سر بیداد آید
سوزد از آتش دل خار و خس راه ترا
عاشق از جانب کوی تو به فریاد آید
گرچه دل رفت به کوی تو و بس غمگین بود
هست امیدم که ز لطف تو بسی شاد آید
همه خوبان جهان منت مشاطه کنند
دلبر ماست که با حسن خداداد آید
مژده وصل دهد هر سحرم باد صبا
چون غباری بود آن وعده که با باد آید
در مقامی که بود عشق چو طفلیست خرد
کو به تعلیم ادب جانب استاد آید
شاهدی را هوس درد و غم عشق نماند
اگر این بار ز بند غمش آزاد آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس ترس و تردید خود از یادآوری محبوب اشاره میکند. او از درد و رنجی که در دل دارد سخن میگوید و امید دارد که با لطف معشوق، شادی به دست آورد. شاعر بیان میکند که همه زیباییها در انتظار ارتباط با محبوب هستند و وعده وصالی که از باد صبحگاهی میآید، به نظر میرسد فقط یک وعده توخالی باشد. او همچنین به سادگی و معصومیت عشق اشاره میکند و یادآور میشود که اگر معشوق از درد و غم آزاد شود، دیگر تمایلی به رنج کشیدن نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: میترسم که آن محبوب دلانگیز، یاد ستمگریاش بر من بیفتد و با افتخار بر سرم تاج بگذارد و دوباره به سراغ ستمش بیاید.
هوش مصنوعی: دل در آتش عشق میسوزد و همه چیز را میسوزاند، اما عاشق از کوی تو به فریاد میآید و از عشق تو ناله میزند.
هوش مصنوعی: اگرچه قلب من به کوی تو رفته و بسیار ناراحت است، اما امید دارم که با لطف تو روزهای شاد بسیاری برایم بیفتد.
هوش مصنوعی: تمام خوبیهای دنیا در انتظار باری هستند، زیرا معشوق ما با زیباییای که خداوند به او بخشیده، در میان ماست.
هوش مصنوعی: هر صبح باد صبا مژدهی وصال میدهد، اما آن وعدهای که با باد میآید، مانند غباری زودگذر است.
هوش مصنوعی: عشق در جایگاهی است که مانند کودکی کوچک است، که برای یادگیری آداب و رسوم به سمت آموزگار میرود.
هوش مصنوعی: اگر این بار معشوق از قید و بند غم و اندوه عشق آزاد شود، دیگر هوس و میل به درد و غم عشق در دل او باقی نخواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حبذا نزهت بادی که ز بغداد آید
خاصه کز مسکن آن حور پریزاد آید
بر ره باد ز شب تا به سحر منتظرم
تا که از جانب بغداد دگر باد آید
ای خوشا وقت سحر کز نفس باد صبا
[...]
گر به عمری ز من دلشدهات یاد آید
جان محنت زده از بند غم آزاد آید
دی صبا بوی تو آورد و به جان زد آتش
ترسم این شعله زیادت شود ار باد آید
روزها رفت و دلت بر من غمدیده نسوخت
[...]
شمر از دست حسین تو بفریاد آید
دجله خشک از طمعش در صف بغداد آید
آنچه بربنده از آن حرص خدا داد آید
چون بیاد آرم چنگیز مرا یاد آید
هر زمان زلف چو زنجیر توام یاد آید
دل دیوانهام از غصه به فریاد آید
کبک قد تو مگر دیده که در طرف چمن
خنده اش بر قد سرو قد شمشاد آید
ز آه من روی تو افروخته گردد آری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.