گنجور

 
شیخ محمود شبستری

حمد و فضل خدای عزّوجل

هست بر بنده واجب از اول

آن کریمی که داد روز نخست

اعتقاد صحیح و رای درست

قوت جسم و فکرت جان داد

زین دو نعمت به آنکه ایمان داد

داشت آنگه ز لطف یزدانی

مذهب اهل سنت ارزانی

مذهب پاک و صافی از تخلیط

دور از افراط و خالی از تفریط

راه حق آن بود که در وسط است

غیر از آن شک و شبهه و غلط است

زانکه «خیرالامور اوسطها»

اشرف الکاینات اقسطها

هر دو در عقل و نقل مذکور است

همچو امثال عام مشهور است

خواجه در پیش و این گروه ز پس

نیست با آفتاب بیم عسس

خوانده «قل هذه سبیلی» را

داده هر یک بدو دلیلی را

دامنش را گرفته دست آویز

حجت عذر روز رستاخیز

باز قومی ز زمرۀ ایشان

دیده صدق و صفای درویشان

جذبشان در کشیده از ره جیب

تا به خلوتسرای عالم غیب

دیده صانع به صنع و آمده باز

فارغ از عکس و طرد و شیب و فراز

«او لم یکف» در ره ایمان

به تمثّل گرفته از قرآن

قطع کرده ز بدو تا انجام

راه آفاق و انفسی به دو گام

زان ز سرّ وجود آگاهند

که حریفان «لی مع اللّه»اند

کرده بی گرم و سرد و بی تر و خشک

رتبتش تربت عرب را مشک

جرعۀ شربتی که ذوق آمیخت

خواجه بر خاکیان امت ریخت

زان طلب کن ز صدر بوبکری

جرعۀ جام «صب فی صدری»

باز جو هم ز قلب پاک عمر

رشحۀ فیض فضل پیغمبر

اندر آشام از کف عثمان

غرقه از آب چشمۀ حیوان

ذوق دانش طلب ز باب علی

«انت منی» شنو خطاب علی

صد هزاران درود باد و سلام

بر روان مبلغان پیام

خاصه بر روضۀ مطهر پاک

الذی قال ربّه «لولاک»

بعد از آن بر روان قوم گزین

آل و اصحاب پاک و پاک آئین

آنگهی بر روان شیخ کلام

بوالحسن اشعری، امام انام

آنکه بنهاد بهر طاعت را

مذهب سنت و جماعت را

پس بر ارواح سالکان طریق

شاه بازان عالم تحقیق

زینهار ای عزیز هر دو جهان

قدر ایمان خویش نیک بدان

تا به هر شبهه ای ز بی رایی

عقدۀ اعتقاد نگشایی

پند از این روزگار رفته پذیر

تا نمانی به بند عقل اسیر

وارهان خویش را ز چون و چرا

تا چه خواهی فطانت بت را