حمد و فضل خدای عزّوجل
هست بر بنده واجب از اول
آن کریمی که داد روز نخست
اعتقاد صحیح و رای درست
قوت جسم و فکرت جان داد
زین دو نعمت به آنکه ایمان داد
داشت آنگه ز لطف یزدانی
مذهب اهل سنت ارزانی
مذهب پاک و صافی از تخلیط
دور از افراط و خالی از تفریط
راه حق آن بود که در وسط است
غیر از آن شک و شبهه و غلط است
زانکه «خیرالامور اوسطها»
اشرف الکاینات اقسطها
هر دو در عقل و نقل مذکور است
همچو امثال عام مشهور است
خواجه در پیش و این گروه ز پس
نیست با آفتاب بیم عسس
خوانده «قل هذه سبیلی» را
داده هر یک بدو دلیلی را
دامنش را گرفته دست آویز
حجت عذر روز رستاخیز
باز قومی ز زمرۀ ایشان
دیده صدق و صفای درویشان
جذبشان در کشیده از ره جیب
تا به خلوتسرای عالم غیب
دیده صانع به صنع و آمده باز
فارغ از عکس و طرد و شیب و فراز
«او لم یکف» در ره ایمان
به تمثّل گرفته از قرآن
قطع کرده ز بدو تا انجام
راه آفاق و انفسی به دو گام
زان ز سرّ وجود آگاهند
که حریفان «لی مع اللّه»اند
کرده بی گرم و سرد و بی تر و خشک
رتبتش تربت عرب را مشک
جرعۀ شربتی که ذوق آمیخت
خواجه بر خاکیان امت ریخت
زان طلب کن ز صدر بوبکری
جرعۀ جام «صب فی صدری»
باز جو هم ز قلب پاک عمر
رشحۀ فیض فضل پیغمبر
اندر آشام از کف عثمان
غرقه از آب چشمۀ حیوان
ذوق دانش طلب ز باب علی
«انت منی» شنو خطاب علی
صد هزاران درود باد و سلام
بر روان مبلغان پیام
خاصه بر روضۀ مطهر پاک
الذی قال ربّه «لولاک»
بعد از آن بر روان قوم گزین
آل و اصحاب پاک و پاک آئین
آنگهی بر روان شیخ کلام
بوالحسن اشعری، امام انام
آنکه بنهاد بهر طاعت را
مذهب سنت و جماعت را
پس بر ارواح سالکان طریق
شاه بازان عالم تحقیق
زینهار ای عزیز هر دو جهان
قدر ایمان خویش نیک بدان
تا به هر شبهه ای ز بی رایی
عقدۀ اعتقاد نگشایی
پند از این روزگار رفته پذیر
تا نمانی به بند عقل اسیر
وارهان خویش را ز چون و چرا
تا چه خواهی فطانت بت را