گفت یک روز نازنین خاتون
کادمی زاده عاجز است و زبون
در دو انگشت حق ورا دل و گِل
پس مؤاخذ شده، زهی مشکل
غایت عجز و اضطرار است این
کس نگوید که اختیار است این
همه در شأن ماست آیۀ عجز
«ما تشاؤن» چیست غایت عجز
چونکه تعجیز او ز تکلیف است
سرّ تکلیف لطف و تشریف است
عاجزی خانه زاد امکان است
مظهرش نقش ذات انسان است
زانکه تکلیف امر علم و عمل
آدمی راست در دو کَوْن محل
همه تکریم او از آن عجز است
غایت سیر سالکان عجز است
عجز دیدی که اقتدار آمد
جبر دیدی که اختیار آمد
نیست گشتن در عدم زدن است
بیش بودن همه ز کم زدن است
عجز از ادراک گفت ادراک است
آنکه را دید و مذهب پاک است
این چنین است راه اهل کمال
غیر از این کفر و بدعت است و ضلال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.