گنجور

 
شیخ محمود شبستری

آن مریدی که از ارادت و خواست

کند او جمله نیک و بد، کژ و راست

کفر و دین، زشت و خوب، دشمن و دوست

همه از قدرت و ارادت اوست

نافع و ضار و معطی و مانع

کیست جز حی قادر صانع

تا که مثبت شود ارادت وی

گفت «اردناه ان یقول لشیء»

شیء عام است خاصه با تنکیر

تو از او هیچ چیز باز مگیر

گشته از خلق و حلق و رزق و اجل

بفراغت خدای عزوجل

کردنی جمله کرد، واپرداخت

هیچ چیزی ز تو نخواهد ساخت

همه در سابق ازل رانده است

رانده را رانده، خوانده را خوانده است

قلمش چون نوشت خردودرشت

خشک گشت و از آن سپس ننوشت

گر کند این زمان حقایق قلب

کلب این قلب و قلب آن را کلب

آن هم از سابق قضا باشد

نقص و تغییر کی روا باشد

گر معلق کنی و گر مبرم

اندرین حکم داخلند به هم

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]