گنجور

 
شیخ محمود شبستری

آن مریدی که از ارادت و خواست

کند او جمله نیک و بد، کژ و راست

کفر و دین، زشت و خوب، دشمن و دوست

همه از قدرت و ارادت اوست

نافع و ضار و معطی و مانع

کیست جز حی قادر صانع

تا که مثبت شود ارادت وی

گفت «اردناه ان یقول لشیء»

شیء عام است خاصه با تنکیر

تو از او هیچ چیز باز مگیر

گشته از خلق و حلق و رزق و اجل

بفراغت خدای عزوجل

کردنی جمله کرد، واپرداخت

هیچ چیزی ز تو نخواهد ساخت

همه در سابق ازل رانده است

رانده را رانده، خوانده را خوانده است

قلمش چون نوشت خردودرشت

خشک گشت و از آن سپس ننوشت

گر کند این زمان حقایق قلب

کلب این قلب و قلب آن را کلب

آن هم از سابق قضا باشد

نقص و تغییر کی روا باشد

گر معلق کنی و گر مبرم

اندرین حکم داخلند به هم