باز اصحاب اعتزال فضول
خالی از عقل و نقل و ذوق و اصول
گاه قایل به قولهای مجوس
متمسک به شبهۀ منحوس
گاه تقلید فلسفی کرده
گاه حجت ز حشوی آورده
نه محقّق، نه فلسفی، نه حکیم
رد قومند این گروه لئیم
همهشان کرده رد از آن بمحل
چون منافق فتاده در اسفل
بشنو از خواجه در صحیح خبر
گبر این ملتند اهل قدر
گر سلامت کند جواب مگو
ور بمیرد مکن نماز بر او
از اصول آنچه کشف و ذوق دل است
برخلاف طریق معتزل است
لعنت ایزد و رسل یکسر
وارد اندر مکذّبان قدر
در صفت خوضها بسی کردند
عاقلان ترهات بشمردند
سخن این گروه در تنزیه
استراقست ز فلسفی سفیه
آن نه تنزیه بلکه تعطیل است
ضد برهان و نقل و تنزیل است
قول حق گیر ووصف کن به همان
تو چه کاری به هرزۀ بهمان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.