گنجور

 
شیخ محمود شبستری

بمیر ای بی‌خبر گر می‌توانی

به مرگی کان به است از زندگانی

بمیر از باطل و زنده به حق باش

چو هستی طالب حق زین نسق باش

در این روز دو سه کت داد حق مهل

بکن جهدی و دل خالی کن از جهل

به جای جهل پر علمش کن ای دوست

که چون مغز است علم و جهل چون پوست

خوشا وقت کسی کو پیش از مرگ

شود بیدار و سازد مرگ را برگ

اگر در جهل عمرت می‌شود فوت

کجا یابی امان از مالک الموت

مترس از مرگ صورت زانکه سهلست

بتر مرگ ای برادر مرگ جهلست

چو از دنیا بمیرد مرد دانا

به سوی آخرت راند توانا

بدانی گر بمیری اندرین تو

که موتوا این بود قبل ان تموتوا