گنجور

 
شیخ محمود شبستری

رخ اینجا مظهر حسن خدایی است

مراد از خط جناب کبریایی است

رخش خطی کشید اندر نکویی

که از ما نیست بیرون خوبرویی

خط آمد سبزه‌زار عالم جان

از آن کردند نامش دار حیوان

ز تاریکی زلفش روز شب کن

ز خطش چشمهٔ حیوان طلب کن

خضروار از مقام بی‌نشانی

بخور چون خطش آب زندگانی

اگر روی و خطش بینی تو بی‌شک

بدانی کثرت از وحدت یکایک

ز زلفش باز دانی کار عالم

ز خطش باز خوانی سر مبهم

کسی گر خطش از روی نکو دید

دل من روی او در خط او دید

مگر رخسار او سبع المثانی است

که هر حرفی از او بحر معانی است

نهفته زیر هر مویی از او باز

هزاران بحر علم از عالم راز

ببین بر آب قلبت عرش رحمان

ز خط عارض زیبای جانان