تو آن شاهی که سلطانت غلامست
زشاهان جز ترا خدمت حرامست
تو داری ملک وبر سلطان خراجست
توداری حسن وز خورشید نامست
بپیش آفتاب روی تو ماه
اگر چه بدر باشد ناتمامست
بشب استاره اندر شبهه افتد
که روی تو کدام ومه کدامست
ملاحت را بسی اسرار مضمر
در آن صورت چو معنی در کلامست
حلاوت در لب لعل تو دایم
چو شین درشهد وسین اندر سلامست
گرم در حلقه خاصان در آری
عجب نبود که الطاف تو عامست
اگر ناسوخته در هجر وصلت
طمع دارم مرا سودای خامست
چو بیگانه ننالم گرچه برمن
برای دوست از دشمن ملامست
بمروارید چون قطره است خوش دل
صدف کز آب دریا تلخ کامست
بشعر اندر میان دوستانش
چو سعدی سیف فرغانی همامست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپیدهدم که وقت کار عامست
نبیذ غارجی رسم کرامست
مرا ده ساقیا جام نخستین
که من مخمورم و میلم به جامست
ولیکن لختکی باریکتر ده
[...]
یکی گفتی که رهْمان ناتمامست
کنون این ره تمامی راه رامست
چو حق را وفق نام او کلامست
ز فرقانست فاروق این تمامست
تو را در دلبری دستی تمامست
مرا در بیدلی درد و سقامست
بجز با روی خوبت عشقبازی
حرامست و حرامست و حرامست
همه فانی و خوان وحدت تو
[...]
بگفتش مذهب خوبان کدامست
بگفتا کش فریب و عشوه نامست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.