گنجور

 
سیف فرغانی

در حضرت تو کآنجاسلطان کند غلامی

عشقت بداد مارا جامی بدوست کامی

در سایه مانده بودم چون میوه نارسیده

خورشید عشقت آمد ازمن ببرد خامی

از عشق قید کردم بر پای دل که چون خر

بیرون راه می شد اسبم زبی لگامی

پای غم تو بوسم چون کرد دست حکمش

مر سر کش هوا را منع ازفراخ گامی

وصف جمال رویت می گویم و نگوید

کس وصف حال خسرو شیرین تر از نظامی

در پیش صف خوبان از دلبری بیفگند

محراب ابروی تو سجاده امامی

آنجا که خوب رویان از زر برند سکه

تو زآن عقیق رنگین همچون نگین بنامی

اندام همچو آبت در جامه منقش

چون باده مروق اندر زجاج شامی

دارم بشعر شیرین ازتو امید بوسه

شکر خورد همیشه طوطی بخوش کلامی

یاری شکار من شد با این دل شکسته

کردم بزرگ صیدی با این دریده دامی

آن دلستان دل من با من دهد دگر ره

گرآنچه برده باشد باز آورد حرامی

نتوان بعمر ناقص این غصه شرح دادن

زیرا بمرگ باشد این قصه راتمامی

هر کین غزل بخواند داند که من چو سعدی

وقتی فقیه بودم و امروز رند و عامی

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

الدیک فی صیاح واللیل فی انهزام

والنور قد تبدی من لجة الظلام

ای همچو دیده در خوروی همچو جان گرامی

چون از غم تو شادم می ده به شادکامی

اسمع فداک روحی فالدیک قال حقا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
مولانا

دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی

تا یک به یک بدانی اسرار را تمامی

ای عاشق الهی ناموس خلق خواهی

ناموس و پادشاهی در عشق هست خامی

عاشق چو قند باید بی‌چون و چند باید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مجد همگر

ای چون حیات شیرین وی چون روان گرامی

جانی و دیده یا دل زینها همه کدامی

هربام چون خرامی سرو روان باعی

هر شام چون برآئی مهتاب طرف بامی

نوشی و خوشگواری نیشی و جانشکاری

[...]

سعدی

صاحب نظر نباشد در بند نیک‌نامی

خاصان خبر ندارند از گفت و گوی عامی

ای نقطهٔ سیاهی بالای خط سبزش

خوش دانه‌ای ولیکن بس بر کنار دامی

حور از بهشت بیرون، ناید، تو از کجایی؟

[...]

سیف فرغانی

ماه سعادتم را باشد شب تمامی

با تو گرم ببیند دشمن بدوستکامی

هر آفتاب زردم ز آن روی شاد گردان

کین روزه دار غم را تو چون نماز شامی

از چنگ باز عشقت چون کبک کوه گیرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه