چو شود کز سر جرمم به کرم برخیزی
وز گناهی که از آن در خطرم برخیزی
هست خلق تو کریم از تو سزا آن باشد
کز سر زلت عاشق به کرم برخیزی
دی مرا گفتی اگر با تو نظر دیر کنم
که به یک بار چنین از نظرم برخیزی
آن میندیش که بر دل ز گناهان توام
گر غباری بود از خاک درم برخیزی
نشوی عاشق ثابتقدم ار همچون موی
در قفا تیغ زنندت ز سرم برخیزی
هرگزت دست به وصلم نرسد گر چون خاک
زیر پای آرمت از ره گذرم برخیزی
گویی آن دور ببینم که تو یک بار دگر
مست و مخمور از آغوش برم برخیزی؟
من در افتاده به تو و تو به من میگویی
کای مگس وقت نشد کز شکرم برخیزی؟
خشک جانی که مرا هست به قوال دهم
در سماع ار به غزلهای ترم برخیزی
کرمت دوش مرا گفت نمیخواهم من
کز در او چو گدایان به درم برخیزی
سیف فرغانی بنشین و مبادا که چو مرغ
گر به سنگت بزنند از شجرم برخیزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی
تا کی ای ناله زار از جگرم برخیزی
تا کی ای چشمه سیماب که در چشم منی
از غم دوست به روی چو زرم برخیزی
یک زمان دیده من ره به سوی خواب برد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.