گنجور

 
سیف فرغانی

ز بار عشق توام طالب سبکساری

ولی چه چاره که دولت نمی‌دهد یاری

که کرد بر من مسکین بَدَل به جز عشقت

نشاط را به غم و خواب را به بیداری

گناه کردم و با روی تو ز زلفت گفت

قیامتی تو به خوبیّ و او به طراری

بدیم گناه گرفتار هر دوام زیرا

گناه را به قیامت بود گرفتاری

مرا مگو که چه خواهی؟ مرا نباشد خواست

مرا مپرس که چونی؟ چنانکه می‌داری

به آب چشم خودش پرورش کنم شب و روز

چو در زمین دلم تخم اندهی کاری

مرا ز روی سیه زردی غمت نبرد

به سرخی شفق این آسمان زنگاری

به کوی تو نه چنان آمدم که باز روم

که دل ز من نه چنان برده‌ای که باز آری

گر از جفای تو چون مرغ از قفس برهم

ببند پایم اگر دیگرم به دست آری

هوای غیر تو اندر دلم چنان باشد

که در خزینه سلطان متاع بازاری

تویی که چون به تماشا همی‌شدی در باغ

به پیش روی تو نرگس به زور و عیاری

ز چشم خواست که لافی زند، صبا گفتش

خدات صحت کامل دهد که بیماری!

حدیث صحبت جانان مثال سیم و زرست

گذاشتن به غم و یافتن به دشواری

اگر چه روی تو کم دید سیف فرغانی

ولیک عمر برد برد در طلب کاری

مرا به هجر میازار اگر چه می‌گویم

(من از تو روی نپیچم گرم بیازاری)

 
 
 
خواجه عبدالله انصاری

مرا بخانه خمار بر ده بسپاری

دگر مرا به غم روزگار مسپاری

نبیند چند مراده برای مستی را

که سیر گشتم از این زیرکی و هشیاری

قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه