ای توانگر در خود برمن مسکین بگشای
بیخودم کن نفسی وبخودم ره بنمای
روی بنمای که چون جسم بجان محتاجست
دل بدیدار تو ای صورت تو روح افزای
سوی میدان تفاخر شو ودر پای فگن
زلف چوگان سرو گوی از همه خوبان بر بای
بر سر کوی تو تا چند بآب دیده
خاک را رنگ دهیم از مژه خون پالای
در ره عشق تو گردست کسی برتابد
من بسر سیر کنم گر دگری کرد بپای
پیش سلطان تو یک بنده بود جمع ملوک
زیر ایوان تو یک حجره بود هر دو سرای
ما بهمت زسلاطین بگذشتیم ارچه
اندرین شهر غریبیم ودرین کوی گدای
بر سر خاک در دوست اگر زر یابیم
بر نگیریم و چو خاکش بگذاریم بجای
سیف فرغانی از بخت مدد خواه که هست
سر بی مغز تو پیمانه سودا پیمای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهرگان آمد و سیمرغ بجنبید از جای
تا کجا پرزند امسال و کجا دارد رای
وقت آن شد که به دشت آید طاوس و تذرو
تاشود بر سر شخ کبک دری شعر سرای
نیز در بیشه و در دشت همانا نبود
[...]
ای ترا کرده خدا بر ملکان بار خدای
شکر بادا که ترا داد بما باز خدای
جان و دل باز نیامد بتن خسته ما
تا ترا باز نیاورد جهاندار بجای
چو شبانی تو و ما چون رمه و فتنه چو گرگ
[...]
ویحک ای صورت منصوریه باغی و سرای
یا بهشتی که به دنیات فرستاد خدای
گر به عینه نه بهشتی نه جهانی که جهان
عمر کاهست و تو برعکس جهان عمرفزای
نیلگون برکهٔ عنبر گل بسد عرقت
[...]
چیست آن جرم مربع بفلک ساخته جای
آنکه دارد ز شرف بر سر نه گردون پای
خال رخساره دین چتر سر خسرو شرع
نقطه نون نبوت علم علم فزای
مردم چشم شریعت حجرالاسود عقل
[...]
تو همه کاخ طرب سازی و خاقانی را
در همه تبریز اندهکدهای بینم جای
او بدین یک درهٔ خویش تکلف نکند
تو بدین ششدرهٔ خویش تفاخر منمای
ماه در هفت فلک خانه یکی دارد و بس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.