ای توانگر درِ خود بر من مسکین بگشای
بیخودم کن نفسی وبه خودم ره بنمای
روی بنمای که چون جسم به جان محتاجست
دل به دیدار تو ای صورت تو روحافزای
سوی میدان تفاخر شو و در پای فگن
زلف چوگان سر و گوی از همه خوبان برُبای
بر سر کوی تو تا چند به آب دیده
خاک را رنگ دهیم از مژه خون پالای
در ره عشق تو گر دست کسی برتابد
من به سر سیر کنم گر دگری کرد به پای
پیش سلطان تو یک بنده بود جمع ملوک
زیر ایوان تو یک حجره بود هر دو سرای
ما به همت ز سلاطین بگذشتیم ارچه
اندرین شهر غریبیم و درین کوی گدای
بر سر خاک در دوست اگر زر یابیم
بر نگیریم و چو خاکش بگذاریم به جای
سیف فرغانی از بخت مدد خواه که هست
سر بی مغز تو پیمانه سودا پیمای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به درخواست و درخواست از محبوب اشاره دارد. شاعر از محبوب خود میخواهد که به او توجه کند و روحش را با زیبایی خود زنده کند. او به تضاد میان مقام و مقامش و عشقش اشاره میکند و به اینکه چگونه در عشق او خود را در مقابل همه دنیا قرار میدهد. شاعر بیان میکند که عاشق به رغم شرایط سخت و تنهاییاش، همچنان به جستجوی معشوق ادامه میدهد و در نهایت از دوست خواسته که به او کمک کند تا در عشقش پایدار بماند. شعر با نگاهی به آزادی و ارزش وجودی عشق به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: ای ثروتمند، به من بیچاره کمک کن. مرا از خود بیخود کن و راهی به خودم نشان بده.
هوش مصنوعی: به من نظر کن، زیرا همانطور که جسم به جان نیاز دارد، دل من نیز به دیدار تو محتاج است. ای صورت تو که باعث زنده شدن روح منی.
هوش مصنوعی: به سوی میدان برو و زندگیات را به نمایش بگذار. زلفهای زیبا و پرچموار را رها کن و در میدان رقابت، از میان همه خوبان برتری خود را نشان بده.
هوش مصنوعی: در خیابان تو تا چه زمانی باید با اشکهایم خاک را رنگین کنیم و از پلکهای خونیام بگذریم؟
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو هیچ کس نمیتواند تاب بیاورد. من به سفر در عشق تو ادامه میدهم، حتی اگر کسی دیگر تحت فشار باشد.
هوش مصنوعی: در برابر سلطان تو، یک خدمتگزار وجود داشت و زیر سایه تو، همه پادشاهان در یک اتاق کوچک جمع شده بودند. هر دو مکان مانند یک خانه بودند.
هوش مصنوعی: ما با قدرت و عظمت تو از حکمرانان عبور کردیم، هرچند که در این شهر غریب و در این محله به گدایی مشغولیم.
هوش مصنوعی: اگر بر سر خاک دوست به طلا هم برسیم، آن را برنمیداریم و به جای آن، مثل خاک او خواهیم گذشت.
هوش مصنوعی: از سرنوشت خود یاری بخواه، زیرا تو که بیفکر هستی، در واقع ظرفی از شراب هستی که باید پر شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهرگان آمد و سیمرغ بجنبید از جای
تا کجا پرزند امسال و کجا دارد رای
وقت آن شد که به دشت آید طاوس و تذرو
تاشود بر سر شخ کبک دری شعر سرای
نیز در بیشه و در دشت همانا نبود
[...]
ای ترا کرده خدا بر ملکان بار خدای
شکر بادا که ترا داد بما باز خدای
جان و دل باز نیامد بتن خسته ما
تا ترا باز نیاورد جهاندار بجای
چو شبانی تو و ما چون رمه و فتنه چو گرگ
[...]
ویحک ای صورت منصوریه باغی و سرای
یا بهشتی که به دنیات فرستاد خدای
گر به عینه نه بهشتی نه جهانی که جهان
عمر کاهست و تو برعکس جهان عمرفزای
نیلگون برکهٔ عنبر گل بسد عرقت
[...]
چیست آن جرم مربع بفلک ساخته جای
آنکه دارد ز شرف بر سر نه گردون پای
خال رخساره دین چتر سر خسرو شرع
نقطه نون نبوت علم علم فزای
مردم چشم شریعت حجرالاسود عقل
[...]
تو همه کاخ طرب سازی و خاقانی را
در همه تبریز اندهکدهای بینم جای
او بدین یک درهٔ خویش تکلف نکند
تو بدین ششدرهٔ خویش تفاخر منمای
ماه در هفت فلک خانه یکی دارد و بس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.