گنجور

 
سیف فرغانی

ای باغ نیکویی گل روی تو را چمن

گل در چمن دریده ز شوق تو پیرهن

زنده‌دل است مردهٔ عشق تو در لحد

جان‌پرور است کشتهٔ تیغ تو در کفن

ما بی‌تو همچو مرغ به دام اندریم و تو

در باغ می‌خرام چو طاووس در چمن

در زیر پایت از عرق روی خوب خویش

نسرین گلاب ریخته بر برگ نسترن

خوی بر رخ تو ای گل از اندام تو خجل

گویی که قطره‌های گلاب است بر سمن

خوبان روزگار به پیش تو ای نگار

چون اَنجُمند پیش مه ای بَدرِ انجمن

ریحان چو بیخ خود به زمین سر فرو برد

فردا که تو بنفشه برآری ز یاسمن

گر بوسه‌ای از آن لب میگون رسد به سیف

مست از نشاط رقص کند روح در بدن

وصل من و تو دیر میسر شود از آنک

هرجا تو آمدی بروم من ز خویشتن

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
فرخی سیستانی

گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن

گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن

گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره

گفتایکی همه گره است و یکی شکن

گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم

تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن

من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش

اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن

ازرقی هروی

ای گلبن روان و روان را بجای تن

پیش آر جام و تازه کن از راح روح من

زان می که رنگ و بوی تقاضا کند ازو

د رکوهسار لاله و در باغ یاسمن

خمری که مشک خفته و بیدار در دو حال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

تا باد ماه آبان بگذشت در چمن

شد زرد و پر ز گرد به اندر چمن چو من

چون تخته های زرین بر نیلگون پرند

برگ چنار ریخته از باد در چمن

بر شاخ نار نار کفیده نگاه کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه